MITM

وبلاگ دانشجویان رشته مدیریت فن آوری اطلاعات مدیریت صنعتی تبریز

MITM

وبلاگ دانشجویان رشته مدیریت فن آوری اطلاعات مدیریت صنعتی تبریز

چه کسی غذای من را خورد؟

 
ترجمه: علی‌اکبر قزوینی، منبع: وبلاگ شخصی پائولو کوئلیو
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در آلمان هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست آلمانی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.
دختر آلمانی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.
آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن آلمانی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی پشتی صندلی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است.
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر مهاجران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، مهاجران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ آلمانی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم‌زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خُل‌هایی هستند!»
پائولو کوئلیو در ادامه می‌نویسد:
این مطلب در اصل به اسپانیولی در معتبرترین روزنامۀ اسپانیایی‌زبان یعنی «ال پائیس» منتشر شده است. در آنجا عنوان شده که این داستان واقعی است. اما این‌طور نیست. این داستان، در واقع بر مبنای یک فیلم کوتاه که برندۀ نخل طلایی جشنوارۀ کن شده بود، نوشته شده است.

سوپ سنگ

فروشنده‌ای به قصد فروش محصو لا تش در حال گذر از روستایی کوچک بود. او به شدت احساس گرسنگی می کرد و همین طور که با نا امیدی به دنبال خوراکی می گشت . ناگهان سو سوی نوری که از کلبه ای کوچک به بیرون می تابید را مشاهده کرد. با خوشحالی در کلبه را زد .صاحبخانه که کشاورزی ساده بود، در را گشود.فروشنده :" دوست عزیز من بسیار گرسنه هستم. آیا می توانید کمی غذا به من بدهید؟" کشاورز برو دنبال کارت ! این وقت شب ما هیچ غذایی نداریم که به تو بدهیم ،" فروشنده: لطفا یک لحظه صبر کنید ... آیا ممکن است کمی آب و یک ظرف به من بدهید؟" کشاورز:"آب را برای چه می خواهی؟" فروشنده:" می خواهم برای خودم یک سوپ خوشمزه درست کنم ، آن هم از سنگ."زن کشاورز با کنجکاوی گفت :" فکر نکنم اگر کمی آب به او بدهیم، اشکالی پیش بیاید." کشاورز نیز خواسته فروشنده را پذیرفت.فروشنده :" خانم ، از شما ممنونم. اشکالی دارد اگر ظرف آب را روی آتش بگذارم ؟"زن کشاورز:" اوه، اگر لازم است ، اشکالی ندارد." و فروشنده را به آشپز خانه برد و ظرف را روی اجاق گذاشت. فروشنده :" بسیار خوب. حالا یک تکه سنگ را در ظرف می گذارم و صبر می کنم تا خوب بپزد."کشاورز و همسرش که کنجکاو شده بودند، نزد فروشنده ماندند تا از کار او سر در بیاورند. بعد از مدتی فروشنده در ظرف را برداشت و کمی از سوپ را چشید و گفت : اوه، بد نیست . اما به مقداری نمک احتیاج داریم."زن کشاورز:" صبر کنید، ا لان نمک می آورم،" آشپز نمک را درون ظرف ریخت.فروشنده:" بگذارید تا دوباره مزه اش را امتحان کنم . باور نکردنی است !"زن کشاورز با بی قراری:" باید خوشمزه باشد. نه؟"فروشنده:" بله ، اما با یک پیاز می توانیم مزه اش را بهتر کنیم ."کشاورز رو به همسرش :" زود برو یک پیاز بیاور و گرنه مجبوریم، تمام شب او را تحمل کنیم،" آشپز پیاز را از زن گرفت و به سوپ افزود. فروشنده:" به نظر می رسد که همه چیز روبراه است. اما اگر کمی هویج و سیب زمینی هم به آن اضافه کنیم عالی می شود."کشاورز با بی میلی :" صبر کن، الان می آورم،" آشپز هویج و سیب زمینی را به سوپ اضافه کرد و بعد از مدتی سوپ به جوش آمد.کشاورز:" به نظر تو نباید دوباره از آن بچشی؟"فروشنده البته، اما شما هم باید در خوردن سوپ با من سهیم شوید. اجازه بدهید تا کمی ادویه و سبزی هم به آن اضافه کنیم،" زن کشاورز:" بله حتما این کار را بکنید."بوی غذا فضای کلبه را پر کرده بود. سوپ که آماده شد. فروشنده گفت:" بسیار خوب ، لطفا تعدادی کاسه بیاورید تا از خوردن این سوپ خوشمزه در کنار هم لذت ببریم."زن کشاورز:" با کمی نان سفره مان کامل می شود.:کشاورز:" اوه چه سوپ لذیذی!" زن کشاورز :" اوه! باور نکردنی است. شما چطور آن را درست کردید؟"فروشنده:" این غذا را مدیون سنگی هستیم که به همراه داشتیم."زن کشاورز:" ممکن است کمی از آن را به من نشان بدهید ؟" فروشنده :" اوه ، متاسفم دوست عزیز. من نمی توانم اسرار کارم را فاش کنم. بسیار متشکرم و شب خوش !"


کتاب مدیریت بهره وری و کیفیت

کتاب مدیریت بهره وری و کیفیت


دکتر ایران زاده


دانلود

زندگی را مدیریت کنیم

چگونه در یک روز، کارهایی را انجام دهیم که دیگران نمی‌توانند در یک هفته انجام دهند، بدون آنکه خسته شویم و سپس باانگیره و انرژی به خانه برگردیم؟

اگر معمولا خسته هستید و در محل کارتان بازده لازم را ندارید و همچنین در خانه انرژی کافی برای گذراندن با افراد خانواده را ندارید، مدیریت عملکرد مهم‌ترین مهارتی است که باید بیاوزید
 آیزاک آسیموف در طول زندگی خود 512 کتاب نوشت! چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است؟
 قهرمانان ورزشی چگونه به رکوردهای خارق‌العاده دست می‌یابند؟


در یونان باستان علمی وجود داشته که قهرمان‌پروری نام داشت. مدرسان این علم، به ورزشکاران معمولی و بااستعداد آموزش می‌دانند و آنها را قهرمان می‌شدند. نکته جالب آن است که این مدرسان درباره مهارت‌های ورزشی چیزی نمی‌دانستند. آموزش آنها بر افزایش عملکرد شخصی متمرکز بود.

شما هم می‌توانید قهرمان کسب‌و‌کار خود شوید و با به‌کارگیری روش‌هایی که قهرمانان ورزشی استفاده می‌کنند، کارایی خارق‌العاده‌ای داشته باشید!

موضوع فقط داشتن مهارت‌های بالا نیست. بسیاری از کسانی که مهارت‌های بسیار بالایی دارند کارایی ضعیفی از خود ارائه می‌دهند؟

مرزهای سرعت مرتبا شکسته می‌شوند. اهرام ثلاثه در 400 سال ساخته شد، هتلی مشابه آن و تقریبا با همان ابعاد در آمریکا در 400 روز ساخته شد. مرزهای سرعت مرتبا شکسته می‌شوند.

پس چرا موفقیت خود را بسیار سریع‌تر نکنیم؟ بسیاری از مدیران فکر می‌کنند فقط با مدیریت زمان بهتر می‌توانند موفق شوند. مثلا تصمیم می‌گیریم به کار مهمی چهار ساعت وقت اختصاص دهیم، ولی قبل از آنکه چهار ساعت به‌پایان برسد خسته می‌شویم و نمی‌توانیم تمرکز کنیم یا حوصله انجام آن کار را نداریم. بنابرین مدیریت زمان کافی نیست. باید عملکرد خود را بالاتر ببریم.

کار زیاد، مداوم و خسته‌کننده بزرگترین مانع پیشرفت و جهش در کسب‌و‌کار است!
http://modiresabz.com/Announce.aspx?n=10116

 

دیدگاه‌های اشتباه رایج درباره عملکرد و کارایی:

هرچه در آرامش بیشتری باشیم عملکرد ما افزایش پیدا می‌کند.این دیدگاه معمولا اشتباه است و اگر مدت زیادی در آرامش به‌سر ببرید عملکرد شما به‌شدت کاهش می‌یابد. قهرمانان ورزشی خودشان را تحت فشار سنگین قرار می‌دهند تا بتوانند ظرفیت خود را بیشتر کنند. ولی موضوع به اینجا ختم نمی‌شود، لازم است کارهای دیگری را هم انجام دهید.

اگر انگیزه بالایی داشته باشیم حتما موفق می‌شویم.برای موفقیت و انجام کارهای بزرگ انگیزه کاملا مهم و حیاتی است، ولی کافی نیست. افراد ممکن است به‌راحتی بر اثر موارد ساده‌ای مانند گرسنگی یا خستگی انگیزه خود را از دست بدهند و نتوانند در یک روز کاری عملکردی عالی داشته باشند.

اگر ساعات کاری را طولانی‌تر کنیم و بیشتر تلاش کنیم کارهای بیشتری انجام می‌دهیم.موفق‌ترین قهرمانان ورزشی فقط چند ساعت در روز تمرین می‌کنند و سپس استراحت می‌کنند. همچنین آنها معمولا در 7 تا 9 سال بازنشسته می‌شوند و درآمد کافی و حتی بیش از حد لازم برای ادامه زندگی دارند. کارآفرینان معمولا حداقل روزی 9 تا 10 ساعت کار می‌کنند و این‌کار را به‌مدت 40 سال ادامه می‌دهند. شما کدام را بیشتر می‌پسندید؟ البته ما می‌توانیم یک کارآفرین باشیم، ولی مانند قهرمانان ورزشی کار کنیم!

آیا جواب سوال زیر واقعا برایتان مهم است؟
چگونه در یک روز، کارهایی را انجام دهیم که دیگران نمی‌توانند در یک هفته انجام دهند، بدون آنکه خسته شویم و سپس باانگیره و انرژی به خانه برگردیم؟

برای اطلاعات بیشتر بر لینک زیر کلیک کنید
http://modiresabz.com/Announce.aspx?n=10116